کر بختیاری
نرم افزار ومطالب آموزشی

حضرت یحیی علیه السلام پسر حضرت زکریا علیه السلام و از پیامبران بنی اسرائیل بود، و در قرآن کریم به نبوتش تصریح شده است. حضرت زکریا وقتی به سن پیری رسید، چون فرزندی نداشت و بیم داشت نبوت به دست نااهلان برسد، از خداوند خواست فرزندی به وی عطا کند تا وارث او و وارث آل یعقوب باشد. خداوند نیز حضرت یحیی را به وی ارزانی داشت.Image



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

دعوت یونس(ع) به توحید

Imageدر شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین- پیشانی-  شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بی روح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است.

او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید.

 



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

به نام خدا

In the name of god

 

از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری

What goes around comes around

 

یک ضرب المثل قدیمی می گوید:( از هر دست بدهی،از همان دست پس میگیری)

 

ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

پیامی از خدا برای.. 

 

آنگاه که من آسمان و زمین را آفریدم به آن ها گفتم وجود داشته باشند و وقتی مرد را آفریدم به او شکل دادم و زندگی را در او دمیدم. اما من، تو را زن به وجود آوردم. من نفس زندگی را به تو که حساس و لطیفی دمیدم. من مرد را در خواب عمیقی فرو بردم و توانستم تو را (زن) با صبر و حوصله و دقت بوجود آوردم

بقیه داستان ادامه مطلب....



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری


مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد.



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

داستان زیبای پالتو


یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند


جلوی ویترین یک مغازه می ایستند


دختر:وای چه پالتوی زیبایی


پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

داستان عاشقانه 

توی کلاس درس تمام حواسم به دختری بود که کنار دستم نشسته بود .


او من را داداشی صدا میزد. من نمیخواستم داداشش باشم .


میخواستم عشقش مال من باشه ولی اون توجه نمیکرد.

یک روز که با دوستاش دعواش شده بود اومد پیش من


و گفت: داداشی و زد زیر گریه...



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط کربختیاری

صفحه قبل 1 ... 66 67 68 69 70 ... 124 صفحه بعد